هفت ماهی که گذشت !
جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۲۷ ب.ظ
آفتاب گرما بخش خونه هفت ماه و دو روزه است امروز ...
درست روز هفت ماهگی اش برای اولین بار بعد از مدتها تلاش تونست سر زانوهاش بمونه و این یعنی کم کم قراره یک نفر چهاردست و پایی کنه توی این خونه و توی دست و پا باشه و دیگه حواسمون باید جمع باشه.
عزیز دلم میتونه بشینه اما نه طولانی مدت
همه چیز رو چنگ میزنه .مخصوصا موهای من بی نوا رو . هر روز تهدیدش میکنم که اگه مامان کچل دوست داری برم موهامو از ته بزنم ؟!
دخترم به باباش دست میده. یعنی وقتی بابا بهش میگه دست بده به بابایی سریع دستش رو میاره بالا و میزاره توی دست باباش.
علاقه ی خاصی به دیدن عکس خودش یا عکس بچه و یا دیدن بچه های دیگه داره . دستش رو به سمت بچه ها دراز میکنه .
منم خوبم .
دارم میرم کلاس . نزدیک خونه ست و رایگان هم هست. دو روز در هفته کلاس دارم و مشغول درس خوندنم. بعلاوه اینکه غذا خوردن دخترک هم خیلی زمان بر هست.
دارم برای عیدهم آماده میشم. هنوز تمیزکاری رو شروع نکردم اما یکم وسیله برای پختن شیرینی های عید و برنامه برای سبزه و این چیزها دارم .
درست روز هفت ماهگی اش برای اولین بار بعد از مدتها تلاش تونست سر زانوهاش بمونه و این یعنی کم کم قراره یک نفر چهاردست و پایی کنه توی این خونه و توی دست و پا باشه و دیگه حواسمون باید جمع باشه.
عزیز دلم میتونه بشینه اما نه طولانی مدت
همه چیز رو چنگ میزنه .مخصوصا موهای من بی نوا رو . هر روز تهدیدش میکنم که اگه مامان کچل دوست داری برم موهامو از ته بزنم ؟!
دخترم به باباش دست میده. یعنی وقتی بابا بهش میگه دست بده به بابایی سریع دستش رو میاره بالا و میزاره توی دست باباش.
علاقه ی خاصی به دیدن عکس خودش یا عکس بچه و یا دیدن بچه های دیگه داره . دستش رو به سمت بچه ها دراز میکنه .
منم خوبم .
دارم میرم کلاس . نزدیک خونه ست و رایگان هم هست. دو روز در هفته کلاس دارم و مشغول درس خوندنم. بعلاوه اینکه غذا خوردن دخترک هم خیلی زمان بر هست.
دارم برای عیدهم آماده میشم. هنوز تمیزکاری رو شروع نکردم اما یکم وسیله برای پختن شیرینی های عید و برنامه برای سبزه و این چیزها دارم .
- ۹۳/۱۲/۰۸