حال و هوای عید
دیروز ایستاده بودم ظرفارو میشستم. دیدم اومده پاهامو گرفته و داره تلاش میکنه بلند بشه !
کی بود بهتون گفتم باید مراقب باشین کم کم ...الان وقتشه. سینه خیز میره. مدام زیر میز و تخت گیر میکنه باید نجاتش بدیم.
توی آینه حسابی با خودش حرف میزنه و بازی میکنه
حس میکنم دندوناش باز داره درمیاد چون یکم بی قراره
چند روز پیش کشوی پایین میز که وسایل شیرینی پزیمون رو میزارم رو باز کرده بود همه رو ریخته بود بیرون
کتابارو میریزه
یک نخ روی زمین توجهش رو جلب میکنه اما یک عروسک بزرگ براش جالب نیست
خیلی ریز بینه. آشغالهای کوچیک رو فرش رو بر میداره که بخوره ...باباش مخصوصا رو این موضوع خیلی حساسه
امروز 7 ماه و 17 روزه ست !
سبزه هامون داره جوونه میزنه
هفته ی دیگه شیرینی هام رو درست میکنم. ماهی میخرم برای سبزی پلو . آش رشته هم درست میکنم
هفت سین هم سنجد و سمنو نداریم که باید بگیریم.
لباس نو هم برای نی نی خانم گرفتم
یه جوریم ...ته دلم. یکم بغض دارم ...یکم غریبم .
گرچه این روزا حسابی گرفتار درس و کلاس و این حرفام. و البته نی نی ای که گاهی تمام روز حتی نمیزاره من یک کلمه درس بخونم.
خدایا ...آرومم کن.
هوای چند روز پیش عالی بود. آفتابی و بهاری. درختا شکوفه کردن. امروز ولی ابری و گرفته ست.
- ۹۳/۱۲/۲۳